برای ام وهب . افتاد زیر پای تو اوج صلیب‌ها تا بوده است، بوده فراز و نشیب‌ها بانوی آفتاب! که گفتی به سرو خویش: تا عرش دور باد سرت از فریب‌ها دستی به صورتش نکشیدی مباد که یک لحظه نیز دور شود از غریب‌ها تسبیح دست‌های تو در حال ذکر سر قلبت گواهی است به «امن یجیب»ها فریاد های‌ توست کماکان حماسه‌ای در بین روضه‌های عجیب خطیب‌ها ای شعر مادرانه! بگو به جوان خود از جایگاه مسلم و عون و حبیب‌ها زانو زده‌ست صبر، غباری شده‌ست کوه در محضر تو شعله گرفته نهیب‌ها! در بزم خون و نیزه و شمشیر تا ابد هی غبطه می‌خورند به تو بی‌نصیب‌ها چون روی سیب سرخ تو از روی نیزه‌ها پهلو زده به سرخی سلطان سیب‌ها! داغ تو تا همیشه تاریخ تازه است ای زخم بی‌نیاز به دست طبیب‌ها میثم داودی