♻️حق و حکم از منظر علامۀ طباطبایی
💠یکی از دغدغه هایی که در علم فقه وجود دارد، تعاریفی است که در مورد مفاهیم فقهی مطرح می شود که آیا آن تعاریف، تعریف عرفی اند یا مباحث اصولی، فلسفی، کلامی بسان عینکی بر چشم فقهاء موجب شده مفاهیم فقهی را آنطور که باید، تعریف نکرده باشند.
❇️توضیح آنکه: در میان قواعد مختلف، یک قاعده محکم و بدیهی وجود دارد که «عناوین فقهی ملقات به عرف اند». یعنی عناوینی که در لسان آیات و روایات آمده، به عرف القاء شده است و در تبیین آن ها نباید از دید و نگرش عرفی خارج شد.
🔹ریشۀ نزاع در میان فقهاء این است که کدام یک از تعاریف، به عرف نزدیک تر بوده و آثار و لوازمش موجب خروج از فهم عرفی خارج نمی شود. بنابراین نباید چیزی غیر از دید بسیط و سادۀ عرفی در تحلیل و تبیین آن مفاهیم حاجب و مانع شود.
💠به عنوان مثال یکی از اشکالاتی که مرحوم امام «ره» به محقق اصفهانی «ره» درمورد تعریف و تبیین مفهوم «ملک» این است که ورود شما در باب مقولات عشر برای تحلیل و تبیین مفهوم عرفیِ ملک، از اساس اشتباه بوده، حال چه ملک را از مقوله جده بدانید چه از مقوله اضافه. چرا که در تحلیل و تبیین مفهوم مِلک، باید فهم عرف را ملاک قرار داد. در این تحلیل که شما مفهوم ملکیت را به وسیلۀ مقولۀ جده یا اضافه توضیح دهید، پنداشته اید عرف در ابتداء مقولات عشر را درک کرده و در قدم بعد به مفهوم ملکیت منتقل شده است! در حالی مقولات عشر بعد از سالیانی دراز به وسیلۀ ذهن دقیق و عمیق فلاسفه اثبات شده است! قطعا عرف مفهوم ملکیت را سابق از مقولات عشر درک کرده است. لذا نباید برای توضیح ملکیت دست به دامن مفاهیم نسبیه و مقولات عشر شد: «و أمّا الأمر الثاني: فقد يُقال: بأنّ المقام من قبيل استصحاب الشخصي، و لا يجري فيه استصحاب الكلّيّ؛ و ذلك لأنّ الملكيّة هو اعتبار المقولة؛ إمّا الجِدَة و إمّا الإضافة…..و الجواب عن ذلك: أنّ زمان اعتبار الملكية متقدّم على زمان كشف المقولات، و لازم اعتبار المقولة دركها، و ليس فليس...» كتاب البيع(تقرير قديرى)، ص: 59
✅روش علامه در تعریف مفاهیم فقهی
مرحوم علامۀ طباطبایی «ره» در تعریف مفاهیم فقهی روشی اتخاذ کرده که در آن روش چنین تحلیل و تبیین هایی از اساس سالبه به انتفاء موضوع می شوند.
🔸ایشان برای تحلیل و تبیین این مفاهیم، اولین مرحله ای که عرف انسانی از آن نشأت گرفته است را ملاک قرار می دهند. ایشان بنا بر قاعده «الإنسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» انسان را در وهلۀ اول انسانی ساده و بسیط می بیند که تمام قوای انسانی اش بالقوه بوده و بُعد حیوانی اش غلبه دارد. انسان در این وهله به حیوان بودن نزدیک تر است تا انسان بودن.
🔹از این رو مرحوم علامه برای تبیین و شرح چنین مفاهیمی، از مفاهیم روشن و پر واضحی-که حتی گیاهان و حیوانات نیز در آن مشترک اند- استفاده کرده و زنجیره وار این مفاهیم را روی هم چیده تا به مقصود نهایی برسد. چنین تعریفی که شروعش از ابده البدیهیات باشد، قطعا عرفی بوده و لوازم و ثمرات صحیحی خواهد داشت.
💠به عنوان مثال مرحوم علامه ذیل «آیه 188 سورۀ بقره» در مورد مفهوم حق و ملک و کیفیت به وجود آمدن این مفاهیم در میان عرف چنین سخن می گوید:
« كل ما بين أيدينا من الموجودات المكونة، و منها النبات و الحيوان و الإنسان، فإنه يتصرف في الخارج عن دائرة وجوده مما يمكن أن ينتفع به في إبقاء وجوده لحفظ وجوده و بقائه، فلا خبر في الوجود عن موجود غير فعال، و لا خبر عن فعل يفعله فاعله لا لنفع يعود إليه، فهذه أنواع النبات تفعل ما تفعل لتنتفع به لبقائها و نشوئها و توليد مثلها، و كذلك أقسام الحيوان و الإنسان تفعل ما تفعل لتنتفع به بوجه و لو انتفاعا خياليا أو عقليا، فهذا مما لا شبهة فيه.» المیزان، ج2، ص53
توضیح آنکه مرحوم علامه می فرماید تمام افعال و تصرفاتی که موجودات زنده (اعم از گیاه و حیوان و انسان) خارج از دایرۀ وجودی خود انجام می دهند، همه و همه به خاطر تحصیل منفعتی است که به خود آن ها برگردد. و می فرماید که چنین مساله ای بدیهی بوده و مما لا شبهة فیه است.
📌 ادامه👇