اما در انبیاء، ادراک معقولات به صورت معکوس است. انبیاء بدون نیاز به سیر در معلومات جزئی و تجرید و مقایسه آن ها، یکباره به واسطه قوه نبوت معقولات و کلیات را از عقل فعال دریافت می کنند.(1)
عقل فعال به اذن خدا، به نفس پیامبر متصل شده و با آن متحد می شود و آن را به عقل قدسی تبدیل می کند.(2)
پس از این، قوه خیال پیامبر (یا همان قوه رسالت(3)) به واسطه افاضه عقل فعال بر پیامبر، معقولات را به محسوسات تبدیل می کند و آن ها را در حس مشترک خود به صورت شنیداری یا دیداری و یا هر دو در می یابد.(4)
نتیجه آن که پیامبر بعد از ارتباط با عقل فعال و دریافت ادراک معقولات، آن ها را به صورت خودکار به جزئیات تبدیل می سازد و به صورت محسوس در می آورد. مثلا این که خداوند قادر است، ادراک معقولی است که پیامبر از طریق ارتباط با عقل فعال به آن نائل می شود. اما این که خداوند عرش دارد و یا دست خدا بالای دست ها است، تعابیر محسوسی است که در قوه خیال پیامبر به صورت خودکار تولید می شود تا عموم مردم ارتباط بهتری با این معانی داشته باشند.
بر این اساس، نفس نبی و شرایط زمان و مکان در پیدایش قرآن موثر است؛ چرا که نفس نبی است که متناسب با شرایطی که دارد، میزانی از معقولات را دریافت می کند و یا به شکل خاصی آن ها را در خیال صورتبندی می کند.
«ابنسینا» در رساله ای که در باب معراج دارد، چنین می نویسد که آن چه پیامبر از جبرئیل بدست می آورد «معقول محض باشد و آن چه بگويد محسوس باشد» چرا که «براى مصلحت خلق، نبى را اجازت دهند تا خيال و وهم را در كار آرد ... آن چه ادراك بود بوهم سپارد تا مجسم كند ... در قول آرد، كتاب شود». «ابنسینا» توضیح می دهد که بواسطه همین اجازت و مدد ایزدی، قرآن را «کتاب الله» می دانند.(5)
«ابن سینا» در «الاضحویه» نیز از قانون عام دین بحث می کند که شامل تمامی ادیان است. در این قانون، انبیاء موظفند که متناسب با فهم مردم، مطالب معقول را توضیح دهند تا مردم از حقایق معقول دور نشوند و نسبت به آن بی انگیزه نگردند.(6) «ابن سینا» این فرآیند را هم بر قرآن تطبیق می دهد و هم بر سایر کتابهای آسمانی.(7)
نقد و بررسی:
این تببین از فرآیند شکل گیری قرآن، برخلاف آن چیزی است که قرآن درباره خودش می گوید. مثلا در آیات 37 و 38 سوره مبارکه «یونس» آمده که:
«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»؛ یعنی: «شايسته نبود(و امكان نداشت) كه اين قرآن، بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شود؛ ولى تصديقى است براى آنچه پيش از آن است(از كتب آسمانى)، و شرح و تفصيلى بر آن ها است؛ شكّى در آن نيست، و از طرف پروردگار جهانيان است. آيا آنها مى گويند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كس را مى توانيد(به يارى) طلبيد.»
همانطور که پیداست، در این آیه صراحتا به این نکته توجه داده شده است: قرآن از جانب خداوند است و پیامبر نقشی در آن ندارد؛ و این مطلب درباره تمامی آیات و سوره های قرآنی صادق است و به همین جهت به صورت مبهم به هر سوره ای از سوره های قرآن تحدی شده است.
هم چنین در آیات 43 تا 46 سوره مبارکه «حاقه» آمده که «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»؛ یعنی: «كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم».
هم چنین در آیه 7 سوره مبارکه «شوری» تصریح شده: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَه»؛ یعنی: «و اين گونه قرآنى عربى[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه] و مردم پيرامون آن را انذار كن»
بنابراین، قرآن فعل خدا است نه پیامبر. پیامبر نه خودش قرآن را خلق کرده و نه در آن مشارکت داشته است. پیامبر صرفا قابل و دریافت کننده قرآن است.
📚پی نوشت ها:
1. ابن سینا، المبدا و المعاد، موسسه مطالعات اسلامی، 1363، صص115-117.
2. همو، معراج نامه، رشت، 1352، صص13-15.
3. همو، معراج نامه، رشت، 1352، ص11.
4. همو، المبدا و المعاد، موسسه مطالعات اسلامی، 1363، ص119.
5. همو، رشت، 1352، صص13-14.
6. همو، الأضحویه فی المعاد، چاپ اول، انتشارات شمس تبریزی، تهران، 1382، صص97-98
7. همو، الأضحویه فی المعاد، چاپ اول، انتشارات شمس تبریزی، تهران، 1382، صص98.
🔰
@p_eteghadi 🔰