مثل مس! در بازار مسگرها مغازه‌ها را ببین، و ببین که با مس‌ها چگونه رفتار می‌کنند! مغازه‌هاشان مثل دخمه تیره و تار است و مثل بازار شام آشفته و پر سروصدا ست. و پتک‌های سنگین است که بر مس‌ها فرود می‌آیند، بیچاره مس‌ها! تازه بعد از این‌همه تازیانه و تحمل شلاق‌های آهنین و سهمگین خیلی هم که رشد کنند، می‌شوند یک دیگ و دیگ شدن همان و در دل آتش نشستن نیز همان. نتیجه‌اش هم که معلوم است: خود را روسیاه و سفره را روسفید می‌کنند. اما از طرف دیگر، بازار طلافروش‌ها هم دیدن دارد و رفتار طلافروش با طلاجات هم تماشایی است. طلا را ببین که چگونه بر جعبه‌های مخملین تکیه زده و در پشت شیشه های شیک و شکیل چشم‌ها را نوازش می‌دهند. و ببین چه آرام برداشته و چه آرام گذاشته می‌شوند. و سرانجام مایه زینت‌اند و دست‌مایه زیبایی. و چه شبیه است ماجرای ما آدم‌ها و سرگذشت مس‌ها و طلاها. بعضی مثل مس می‌مانیم، از این‌رو همواره مبتلا به بلا بوده و گرفتاریم و در آخر هم جهنمی در پیش که مگو و مپرس! و بعضی هم مثل طلا می‌مانیم یعنی گرانمایه، گرانبها و ماندگار. و البته اگر خدای ناکرده از دسته‌ی اول باشیم، باز هم جای امید هست، چرا که می‌توانیم در صف انسان‌های طلایی و سعادتمند قرار گیریم. درست مثل مس که طلا می‌شود، به شرط آن‌که رو به کیمیا آورد. و کیمیایی که انسان‌های مس‌صفت را طلاگونه می‌کند بندگی و اطاعت حق است. «کیمیایی است عجب بندگی پیر مغان» ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @panjrehhashtom