🔴ماجرای مرموز خانه ی روستایی🔴
یکی از اهالی روستا از زبون خودش این اتفاق عجیب رو نقل میکنه میگه شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم.، با روی خوش گفتم آره حتما ، زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشمای خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. با اینکه حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون....اینو که دیدم فوری رفتم در خونه همسایه و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم اصلا هم نترس ،ولی همین که پامونو گذاشتیم داخل خونه ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
پرام ریخت یا خدا😰😓