-باید بکشمش.باید برم اون زنِ خائنو بکشم .... لباس هایش را از روی چوب لباسی چنگ زد. شلوارش را توی ساک چپاند.مچ دستش رو گرفتم و با فریاد گفتم: -چرا طلاق؟ چرا؟ مگه نمی خواستیش؟ مگه بخاطر اون زن منو جلو همه بی آبرونکردی؟ چرا طلاق؟ دندان هایش را روی هم ساید و لباس دیگری را این بار از روی زمین چنگ زد : -بخاطر تو بود بخاطر تویی که عشق زندگیم بودی و مادرم اجبارم کرد به ازدواج صوری بادختر خواهرش شوکه شدم نفس تو سینه م حبس شد .. 💔 http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3 داستان که سالهای زیادی دوتا عاشق رو از هم دو میکنه اما گذر زمان ..☝️☝️