گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
سوزن رو تو دستم فرو میکرد و درمیآورد. نمیتونست رگم رو پیدا کنه. 😧 چشمام رو میبستم و لب میگزیدم. با همه بیتفاوتیش صداش دراومد. محکم و جدی گفت: -سرنگ رو بده به من. اون خانم با تعجب نگاه میکرد.این بار امیر تقریبا داد زد. -خودم ازش میگیرم. تیکه تیکهاش کردی - نمیشه که! از بین دندونهاش غرید:برو کنار من بهتر از تو بلدم
.
https://eitaa.com/joinchat/3313696837C697aa8e7b4
روز آزمایش خون نامزدش میخواد به جای مسئول خونگیری ازش خون بگیره😅😅😅 یه
#عاشقونهیمذهبیِجدید
♥️♥️♥️