🚨#داستانترسناک🚨
🔴پدربزرگم میگفت یه روز بعد از آبیاری مزرعه داشتم برای ناهار به خونه بر میگشتم که دیدم یه چوپان قدبلند بالای تپه خوابیده و کلاهش رو صورتشه پدربزرگم میگفت فکر کردم مال دِه قبلی هست رفتم پیشش هرچی صداش زدم اهمیت نداد یه سنگ برداشتم پرتاب کردم سمتش بهش نخورد ولی یهو دیدم مثل دیوونه ها بلند شد و با سرعت اومد سمتم نگاه به پاهاش که کردم دیدم سُم داشت منم سریع به قسمت دیگر باغ فرار کردم برگشتم پشت سرم رو که نگاه کردم یهو دیدم...🔞😱
🚨ادامهداستانتواینکانالسنجاقه😰👇
https://eitaa.com/joinchat/3852927154C47e7ece56a
بچه نیاد که شب خواب نداره🤯☝️