-ببینید محیا خانوم...
لحن آرومش باعث ریختن قلبم شد و سرم پایینتر اومد و چسبید به قفسه ی سینم
به زور دهن باز کردم.
بفرمایین.
چه خوب که آرومه.
-میتونم راحت حرف بزنم؟
فقط سر تکون دادم و سعی کردم نگاهش نکنم
خیلی بیمقدمه گفت:
-میشه جواب منفی بدی؟
برای چند ثانیه حتی کوبش قلبم هم ایستاد و سریع نگاهم چرخید روی امیرعلی که فکر میکردم شوخی میکنه،
ولی نگاه جدیش قلبم رو از جا کند ، بهتزده گفتم:
-متوجه منظورتون نمیشم؟!
کلافگی از چشمهاش میبارید.
-ببین محیا...
مکث کرد و این بار نگاهش مستقیم چشمهام رو نشونه رفت.
http://eitaa.com/joinchat/3467706380C77ad27a9a8
💯💯دختره عشقش شب خواستگاری بهش میگه بگو "نه" 💔💔🥀🥀