🌱🍃❣
بین زمین و اسمان بودیم، توی هواپیما
داشتیم میرفتیم سوریه.
نگاهم ب حاجی بود
سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم هایش را بسته بود
انگار که خوابیده باشد.
از شیشه هواپیما دوتا جنگنده امریکایی رو دیدم ک مثل لاشخور دور ما میپلکیدند.
دلم هری ریخت.
بخاطر حاج قاسم نگران بودم.
یک دقیقه گذشت همونطور ک سرش روی صندلی بود چشمهایش را باز کرد و خونسرد گفت:
نگران نباش، چند دقیقه دیگه میرن.
دوباره چشمهایش را بست.
چند دقیقه که گذشت رفتند.
هواپیما میخواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمتمان حواله شد.
حاجی رو ب خلبان گفت ما سریع پیاده میشیم.
تو دوباره تیک آف کن، نمون
هواپیما ک به زمین خورد پریدیم بیرون و سنگر گرفتیم تو فرودگاه و هواپیما سریع رفت.
هنوز جا نگرفته بودیم ک چند تا خمپاره خورد دقیق همونجایی ک پیاده شده بودیم 🍂
#راوی_شهید_حسین_پور_جعفری
@parastohae_ashegh313