دبير ورزش خاطرات شهيد رضا هوريار ارديبهشت سال 9531 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخاق ابراهيم شدم. آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خنده ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك مي دانستم. 🌸🌸🌸🌸 حالا اين آقا مي خواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي مي كنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويس ها واقعاً مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند. نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... . مي خواست ضايع نشم. عمداً توپ ها را خراب مي كرد! @parastohae_ashegh313