#قسمت270
کنار استخر، دست وپا زدن شنای کرال و قورباغه رو یادم داد بعد ولم کرد وسط چهار متری و گفت حالا بیا بیرون. دست و پا زدم. باور نمی کردم به این زودی شــنا یاد بگیرم. وقت برگشــتن پول تاکســی نداشــتم. راه خانه دور بود. از شوق یادگیری شنا تا خونه دویدم.» مهدی هم از کلاس کشتی تعریف می کرد. حسین هم که خودش در نوجوانی و جوانی، کشــتی گیر قابلی بود. تشــویقش می کرد. کم کم کانون بســیج الگویی فراگیر در سطح کشور شد و زمینۀ ارتباط حسین را با فرماند هان نیروی مقاومت بسیج بیشتر کرد.
***
از ســر کوچــه تــا خانــۀ پــدرم در چالــۀ قــام دیــن، چراغانی شــده بــود. مردهای فامیل ریســه ها را به شــکل زیگزاک با لامپ های ســبز و قرمز و زرد می بســتند و زن هــا، کوچــه را آب و جــارو می کردنــد. از دم در طبقــۀ پاییــن تا طبقات بالا و حتّی پشــت بام، فرش انداخته بودیم. تا میزبان میهمانان حســین باشــیم که از حج تمتع برمی گشت. حســین دو بــار در ســال های جنــگ، بیــن رفتــن به حج واجــب و جهاد در راه خــدا، جبهــه و جهــاد را انتخــاب کــرد. پــس از عملیــات برون مــرزی در داخل کردستان عراق، _ پس از جنگ_ یک باره هوای حج به سرش زد و با دوست و همرزمش سعید قهاری، توی یک کاروان مردمی و عمومی ثبت نام کردند. آن سال ها، فرماندهان سپاه، بیشتر در قالب کاروان های سپاه عازم حج می شدند، حســین همیشــه تعریف می کرد که بنای تأســیس لشــکر 72 محمد رســول الله توســط دوســتان شــهیدش، حاج احمــد متوســلیان، حاج محمــود شــهبازی و حاج محمد ابراهیــم همــت در حــج ســال06 در کنــار حرم پیامبر؟ص؟ گذاشــته شــد. او به عنوان نفر چهارم تأســیس این لشــکر بود که از بقیه جدا افتاده بود.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313