🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم.
به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر ، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم ، دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست.
حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت:
قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.
رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید.
راننده گفت: نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره!
ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد.
همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد....
#شهیدابراهیم_هادی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝