شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
از امروز با خاطرات و عاشقانه های شهید #احمد_علی_نیری با ما همراه باشید . کتاب #عارفانه فوق العاده ز
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) ⃣4⃣ 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶۱بود. احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود. یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند: احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓ آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد: احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓ اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد: من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند. تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم. به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست. احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده. او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد. برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند. او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند. هیچ وقت اورا نمی دیدیم. برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت. اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شده بود و...موافقت نشد. تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم تعریف می کرد. احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد. شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم. تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن. وقتی فهمید من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم. می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت. دراین مدت به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد. 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝