🔰روایت خانم عبادی از آوارگان سوری 🔸زینب با همسرش وفرزندانش از نبل و الزهرا خودشان را رسانده اند لبنان زینب خسته از آوارگی است نگران خانه اش نگران خانواده اش او که چهارسال محاصره داعش را تحمل کرده بود الان رمقی برای اوارگی ندارد. بزور میخندد. همسر وفرزندانش مثل پروانه دورش میچرخند بتول از صبح پای گوشی نشسته و سخنرانی اقا را دنبال میکند وهرجمله را با انرژی خاصی برای مادرش میخواند " مناطق تصرف‌شده‌ی سوریه به وسیله‌ی جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد و آمریکا هم به‌ وسیله‌ی جبهه‌ی مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد" زینب لبخند میزند زیر لب چندین بار میگوید ان شاالله ولی باز چشمه اشکش جاری است با خجالت از من شانه میخواهد به او میدهم بازهم گریست دوازده روز است موهایمان را شانه نکردیم به اصرار او را به محوطه مسجد می اورم تا هوایی عوض کند همسر وفرزندانش هم امدند حالا حیاط مسجد شده تابلویی عاشقانه از دلداریهای یک مرد به همسرش نگران نباش همه ماشیعه علی هستیم علی مارا تنها نمیگذارد سیدالقائد امروز گفته بساط تحریر الشام برچیده میشود نگران نباش برمیگردیم لبنان _بشامون چهارشنبه ۲۱آذر 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan 🆔@Khezri_ir