🚫🚫 زنگ آخر دعوا ... ✒️ در دوران ابتدایی همکلاسی داشتم به نام محمود که معمولا با بچه های کلاس یاکلاس های دیگه درگیر میشد . و خلاصه دعوایی راه مینداخت و چند نفر هم که همسایه منزلشان بودند در حمایت او به میدان می‌آمدند! روزی با یکی از دوستانم به نام مرتضی دعوایش شد و چَک اول را دریافت کرد ! نالان گوشه ای ایستاد و خودکارش را به سوی دوست من پرت کرد ! و زخمی بر صورتش ایجاد کرد ،مجددا دعوا بالا گرفت... خلاصه در حال جدایی محمود گفت که ، زنگ آخر دعوا... مرتضی هم پذیرفت خلاصه اینکه در زنگ تفریح بعدی محمود کلی رجز خوند و رفت سراغ همسایه ها و دوستاش و اتحادی و ائتلافی ایجاد کرد ، اونها هم کلی تهدید کردن ! که زنگ آخر چه می‌کنند و چه بلایی سر مرتضی می‌آورند خلاصه زنگ آخر شد من و مرتضی و محمود و دوستانش ! محمود تنها بود ... دوستانش خسته از این همه مشکل و دعوایی که درست کرده بود ترکش کرده بودند و تنهایش گزاشته بودند ... محمود سیلی دیگری از مرتضی خورد و نالان رفت ... اما محمود رفته بود در خونه یکی از دوستان و گله کرده بود ... مادر مسعود گفته بود !! تا کی همسایه ها یاری کنن تا تو شوهر داری کنی !! فردا محمود در مدرسه شایعه کرده بود من و دوستانم مرتضی را زده ایم دوستانش پیش من آمدند ... متعجب ! گفتم ! اون میگه زده ... ما هم میگیم زد... داستان امروز اسرائیل و پشتیبانانش و پروژه بگیران رسانه ای اش مانند اینترنشال و جنگاوران و ... که میگویند اسرائیل که چیزیش نشده و حمله بی اثر بوده و اسرائیل اصلا دیشب ایران رو زده داستان محمود و مرتضی و من و دوستانم هست احتمالا برای اکثر خوانندگان هم این مسئله پیش آمده....