🕕 💠🌷💠 🏴 بعد از شهادت وارد مقر قبلی‌اش شدم. ✝️ رزمنده ای مسیحی به اسم «یادمین» جلویم را گرفت گفت: فکر کنم شما رو با حاج عمار دیده بودم، ایرانی هستی؟ ✋🏻 گفتم: بله! ☝🏻گفت: حاج عمار روضه‌ی ناتمامی رو برای من گذاشت و رفت! ⁉️ گفتم: تو رو چه به روضه؟! مگه مسیحی نیستی؟! ✋🏻گفت:«چند وقتی با حاج عمار بودم. جذبش شدم. می‌خواستم ببینم اسلام و شیعه چه چیزی داره که ازش آدمی مثل اون بیرون میاد. کم کم مسلمان و شیعه شدم. 🌤️ یه روز بهش گفتم که فرمانده، داستان حضرت زینب (س) شما چیه؟! ⚔️ اون هم برام تعریف کرد که ایشون روز عاشورا همه‌ی افرادش، حتی پسرانش هم شهید شدن و بعد از اون همه مصیبت، به حالت اسارت اومدن شام... 📞 همون موقع حاج عمار رو با بیسیم صدا کردن که بره! 💧 زار زار گریه می‌کرد که حاج عمار روضه را ناتمام گذاشت و رفت و شهید_شد... 📗 بخشی از کتاب عمار حلب 🌷 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq