خواب دیدم شبی میان حرم عشق را با اجازه میخواندم دست در دستِ پنجره فولاد داشتم شعرِ تازه میخواندم چَشم در چَشمِ گنبدش بودم داشت خورشید بر جهان میریخت آسمان هم به گریه می‌افتاد آسمان روی آسمان میریخت گوشه‌ای از حیاطِ خلوتِ صحن پیرمردی میانِ راز و نیاز گریه در گریه زیر لب میگفت: ما غریبیم ای غریب نواز ما غریبیم .. کودکانم را بیمه کردم فقط به اسم شما بعد یک حادثه فلج شده است پسر کوچکم " غلام رضا " همه گفتند چاره‌اش پول است پول درمان و پول قرص و دوا چارهٔ کار دستِ جراح است نه که مشهد..نه که امام رضا! به همه گفته‌ام چه می‌دانید مرهم درد این التیام ، رضاست بیمه باید خودش جواب دهد بیمهٔ ما فقط امام رضاست آمدم باز هم .. امام رضا چارهٔ حلِ مشکلم باشی کاش میشد که ضامنِ آهو ضامن آهوی دلم باشی سینه ام را جلا بده آقا درد دارم دوا بده آقا قَسَمِت می دهم امامِ غریب پسرم را شفا بده آقا ناگهان آسمان به هم پیچید باد و باران به هم امان دادند نور در نور شد حیاطِ حرم روی گلدسته‌ها اذان دادند معجزه اتفاق افتادُ باز هم قدرتِ امام رضا لحظه‌ای بعد ویلچر بودُ پسری که بلند شد از جا آسمان اشکِ شوق باریدُ در و دیوار یا رضا گفتند ابرها هم به سجده افتادند قطره‌قطره "رضا رضا" گفتند السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)