در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هرچه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خواندهام هفتاد سال،
هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز ونیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم
یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا
ڪن رحمتی
آن ندا گفتا همان کس که زدی
تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده
بودش آبرو
💕💕💕