📝
لبخندبزنرزمنده🙃
📝در منطقه فعالیتهای تبلیغاتی محور را انجام میدادیم.
در طول خط تابلوهایی زده بودیم که این جمله روی یکی از آنها نقش بسته بود(
برادر رزمنده لبخند بزن🙂). هر کسی این تابلو را میدید تبسمی بر لبانش می نشست.
یک روز
برادر موحددوست که در آن منطقه مسئول محور بود، نزدیک سنگر تبلیغات آمد و صدا زدند :
مسئول تبلیغات اینجاست❓
از سنگر بیرون آمدم حاج علی را نمیشناختم و فقط نامش را شنیده بودم.
پرسید این چیه روی این تابلوها نوشتهاید⁉️ گفتم: کدام تابلو⁉️
با لبخند گفت:
برادرلبخند🙃 بزن.
ناگهان چشمم به تابلوی که کنده بود افتاد. گفتم:
چرا تابلو را کندید‼️
ایشان با لحن آرام و شاد گفتند: لبخند بزن رزمنده🙂 و گفتند: ما خودمان بی مزهایم❗️
گفتم: اگر بیمزه تشریف دارید تابلو را بیجا کندید.
ایشان وقتی دیدند
من عصبانی شدم با لبخند از من خداحافظی کردند و رفتند.
در آن موقع یکی از رزمندهها گفت: ایشان را نشناختی⁉️ او موحددوست مسئول محور بود.
با خودم گفتم: با اینکه مسئول محور بودند
چه آرام و باوقار با من صحبت کردند و از رفتار خودم خجالت🤗 کشیدم.
از آن روز
هر وقت حاجی را میدیم سرم را پایین می انداختم و ایشان هم تا نگاهشان به من میافتاد
میخندید😂.
✅ کانال پیام شهدا👇
بافشردن انگشت وارد کانال شهدا خواهید شد وپیوستن را کلیک کنید.
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
دعای شهدا بدرقه راهتان باد