💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / روز اول _ پاتک اول 🖌... رگبار مسلسل هلیکوپترها از آسمان و سیل بی امان گلوله های تانکها و نفرات پیاده عراقی از سمت روبرو اجازه کوچکترین حرکتی را به آدم نمی دادند و همه رزمندگان از تاج خاکریز پایین کشیده و در داخل سنگرها ‌پنهان شده بودند . تانک های پیشرو به حوالی خاکریز رسیده و فریاد فرماندهان در فضای کانال طنین انداز شد که بزنیدشان ! رزمندگان دلاور که تا آن لحظه در سنگرها پناه گرفته و بی صبرانه منتظر فرارسیدن همین لحظه بودند ، یکدفعه همگی با فريادهای بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) به پاخاسته و سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند. حرکت جسورانه و بی پروای بچه ها بقدری دلیرانه و شجاعانه بود که همچون صاعقه ایی رعب آور بر اراده و عزم خدمه بزدل تانک های پیشرو فرود آمده و چنان تأثیر مخربی روی روحیه آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی برخورد کند . همگی شتابزده از چندمتری خاکریز دور زده و ناباورانه شروع به فرار کردند. خدمه تانکهای عقبی هم با دیدن فرار هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از کابین تانک‌ها بیرون پریده و بصورت خنده آوری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانک‌ها و نفربرها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان به سمت کانال بدبو شروع به فرار کردند . با شکست ناباورانه تک سنگین دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند . بعد از اقامه نماز ، ناهار که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت بود را نوش جان کرده و برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی راه افتادم . با عقب نشینی خفت بار تانک ها و نیروهای عراقی ،‌ دشمن زبون دست از گلوله باران خط و کانال برداشته و دیگر خبری از سیل گلوله ها و باران ترکش ها نبود . هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمی‌شد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شأن نشانگر اين امر بود . آثار خستگی و بيخوابی در چهره خاک گرفته و سياه آلود نفر به نفرشان بخوبی نمايان و مشهود بود و اکثریت هم در مورد آمدن گردان های جایگزین و برگشت به عقبه صحبت می کردند. بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب رفته بودند و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشیدن به دیواره سنگرهایشان بودند . به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم . دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند. مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و سلام و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند . به گفته آقا نادر پيکر زخم خورده برادر‌ پاسدار طاهر اسـدی رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمی ها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود. مشغول گپ و گفت بودیم که آتش باران بعثی‌ها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد . هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان برگشتیم . آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف خط اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها فرو می ریخت. آتش دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند . نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد شدم .‌ بنا به دستور فرماندهی برادران رضا رسولی و محمد عابدینی برای جایگزین شدن در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها مانده بودم.... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab