🌷یکی از طرف امام آمد پیش سید ضیا.گفت امام فرمودن شما پنج تا ازبچه های من رو روندید برو فلان ساندویچ فروشی آنها رو بیار.ما هم مثل بهت زده ها چیزی نمیگفتیم وقتی رفتیم حسینیه پیش امام؛ایشون داشتن وضو میگرفتن. بچه ها جلو رفتن ودست امام رو بوسیدن.وقتی محمد رضا خواست دست امام رو بوس کنه امام اجازه ندادن و سرش رو بوسیدن. بعدها همون آقایی که اومده بودن دنبالمون اومده بود بیمارستان ملاقات سیدضیا که زخمی شده بود.گفت اون دوستتون کجاست؟گفتیم شهید شده. 🌷گفت: همون موقع که شما از پیش امام رفته بودید به امام گفته بودم چرا نذاشتید اون جوان دستتون رو بوس کنه و شما سرش رو بوس کردید؟ امام فرموده بودن این جوان دو ماه دیگه شهید میشه و من نخواستم که این شهید دست من رو ببوسه. "شهید محمدرضا حیدرهایی" ✍راوی دوست شهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa