❤
ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها
♦️قسمت هفتاد و هفتم
✍ علی شیرازی
حاج قاسم ارادت ویژهای به حاج احمد داشت. همیشه به او میگفت: الهی دورت بگردم! الهی درد و بلات بخوره تو سرم! در ۱۹ دی ماه ۱۳۸۴، همزمان با روز عرفه، احمد در سانحه هواپیمای فالکن، در نزدیکی ارومیه، به شهادت رسید و قاسم را به فراقی دردناک گرفتار کرد. او می گفت: از خدا میخواهم، هر چه سریعتر مرا به احمد ملحق بکند و خودم را مستحق این عنایت خدا میدانم و به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت: «مرا ببر. ما را تنها نگذار». حاج قاسم بعدها، در حماء سوریه که دلتنگ احمد شده بود، در نامه ای برایش نوشت: وقتی نام لشکر نجف را میشنوم، قامتی بسیار زیبا و رعنای عرشی را میبینم که همیشه بوی بهشت از آن استشمام میشد. قامت مردانهاش همچون کوهی پناهگاه سختیها و دشواریها بود. مردی که نجف آباد با همه بزرگانش مفتخر به نام و یاد اوست. حاج قاسم با سوز درونی خود نوشت: احمد عزیز، احمدی که وقتی در جلسهای بود، اطمینان در آن حاکم و غیابش نقصی بزرگ داشت. مردی که مشارکتش در نبرد، موجب استحکام عمل و تضمین پیروزی بود. مجاهد بزرگی که فاتح خرمشهر بود. مردی که رقابیه را درنوردید. مردی که بارها با حکمت و شجاعتش دشمن را به تحقیر انداخت. رد پای او در ۲۰ هزار کیلومتر مناطق اشغالی توسط دشمن بعثی مشهود است. وی افزود: احمدی که شادی و خندهاش، غم و غصهاش، اندوه و فرحش زیبا و دوستداشتنی بود. وقتی از بابلسر به تهران برگشتم، او را دیدم. در تشییع جنازه احمد، فقط سوز و اشک بود. با دیدنش فقط سوختم.
ادامه دارد ...
🇮🇷
https://eitaa.com/alishirazi_ir