ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها ♦️قسمت صد و هشتم ✍ علی شیرازی فراق مادر برای حاج قاسم خیلی سخت بود. وی از ۹ سالگی عاشق مادرش شده بود. همیشه به آشپزخانه می رفت و کمک کار مادر بود. به مادرش احترام ویژه ای می گذاشت. یکبار هم او را نرنجاند. بارها با همه مشغله هایش، برای دیدار پدر و مادر به قنات ملک می رفت. گاهی پنجشنبه شب ساعت ۲۳:۲۰ با پرواز ماهان به کرمان می رفت و شبانه خود را به قنات ملک می رساند و جمعه شب ساعت ۲۱ به تهران برمی گشت. بعضی اوقات نیز صبح شنبه ساعت ۵ به تهران می آمد. حالا او در غیاب مادر و در تنهایی پدر می سوخت و اشک می ریخت. عصر جمعه ۲۲ شهریور نیز به کرمان رفتم و در مسجد جامع، در جلسه ترحیم مادر حاج قاسم شرکت کردم. هزاران نفر در آن جلسه شرکت کردند. خیلی جلسه باشکوهی بود. من در جلوی درب ورودی کنار حاجی ایستاده بودم. مسجد از جمعیت پر می شد و خالی می شد. باز جمعیت می آمد و می رفت. حاج قاسم به من گفت: ۹۰ درصد از جمعیتی که به مسجد آمدند را با اسم و فامیل می شناسم. از این نوع مردمداری حاجی به وجد آمدم و به او تبریک گفتم. عصر روز شنبه ۲۳ شهریور در حسینیه عاشقان ثارالله سپاه، در تهران مجلسی برای والده حاج قاسم برپا بود. در آن جلسه نیز جمعیت موج می زد. همه به عشق حاجی آمده بودند. حسینیه از مردم و مسئولین و پاسداران پر بود. روز بعد با معاونت های نیروی قدس سپاه به منزل سردار سلیمانی رفتیم و او را به محل کار آوردیم. روز دوشنبه ۲۵ شهریور، بیستمین مجمع فرماندهان سپاه پاسداران بود. یکی از سخنرانان همایش سردار سلیمانی بود. ادامه دارد ... 🇮🇷https://eitaa.com/alishirazi_ir