❤
ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها
♦️قسمت صد و سیزدهم
✍ علی شیرازی
در روز ۱۶ آبان ۱۳۹۲ با سردار امامقلی، برای شرکت در مراسم سومین روز شهادت شهید جمالی به کرمان رفتیم. حسین بادپا به فرودگاه آمد و ما را به منزل شهید برد. وی از بچه های اطلاعات لشکر ثارالله در زمان جنگ با صدام بود. او می گفت: جمالی مجوز سوریه اش را از حاجی گرفت و در آنجا شهید شد. حسین نیز با اشک و سوز درخواست داشت که به حاج قاسم بگویم تا وی را به سوریه اعزام کند. وی شب ها به کنار مزار شهید یوسف اللهی می رفت و التماسش می کرد تا باب شهادت را برایش بگشاید. حسین بادپا تا هنگام برگشت به تهران ما را رها نکرد و اصرار داشت مجوز سوریه اش را بگیریم. وقتی به تهران برگشتم، درخواست حسین بادپا را به حاج قاسم گفتم. بعدا خانواده شهید جمالی و همسر بادپا نیز از حاجی خواستند که حسین را به سوریه بفرستد. آنان می گفتند: حسین شبانه روز در خانه اشک می ریزد و دوست دارد شهید بشود. بادپا تربیت شده لشکر حاجی بود. حاج قاسم عاشق وی بود و می دانست که اگر او به سوریه برود، شهید می شود. بالاخره با کمی تامل، موافقت کرد. حسین به دفتر حاجی آمده بود. با مواقت حاج قاسم، دست و پیشانی حاجی را می بوسید و حاج قاسم می خندید. در روز یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ چهل نفر از جانبازان نیرو را که در سوریه مجروح شده بودند، به دیدار امام خامنه ای بردیم. وقتی خبر ملاقات آنان را به حاج قاسم دادم، خیلی خرسند شد. ۲۳ آبان در بوشهر بودم. به ستاد عتبات بوشهر رفتم و از ساخت ضریح خیمه گاه حضرت عباس (ع) بازدید کردم. این کار هم از همت حاجی بود.
🇮🇷
https://eitaa.com/alishirazi_ir