﷽| در زمانی که شریعتی را بیدین و مارکسیست میخواندند، بهشتی و خامنهای و ... از او حمایت کردند. چرا؟
✍ سید جواد نقوی
دهه ۴۰ جلسهای بین سید علی خامنهای و علی شریعتی و جلال آل احمد شکل میگیرد. دعوا بین شریعتی و کافی و میلانی و طلاب سنتی بالا گرفته و دو قطبی شدید شکل گرفته است. آل احمد به شریعتی خرده میگیرد که جای نقد حوزه و طلاب کمی هم روشنفکران را گوشمالی بدهد. پاسخ شریعتی تاریخی است:
«آن بخشی از جامعه که توان دگرگونی دارد و باید تغییر کند و امیدی به آن هست همین مسلمانان و همین طلاب هستند.»
پیشبینی شریعتی درست از آب درآمد. پیشران انقلاب۵۷ اسلام سیاسی بود و نهاد دین نقش مهمی داشت.
این روایت را سید علی خامنهای در حمایت از شریعتی میگوید که او قصد نداشت به دینداری لطمه بزند.
حاج حیدر رحیمپور نقل میکند ساعتها با سیدعلی خامنهای درباره اختلاف مطهری و شریعتی صحبت کردیم. ایشان میگفت:
«مطهری و شریعتی قابل مقایسه نیستند اما هر کدام نخبه هستند و نباید این دعوا معرفتی تبدیل به شکاف شود. هم شریعتی هم مطهری انقلابی هستند.»
امام خمینی در سال۵۰ نامهای مینویسد نقل به مضمون که:
«این دعوایی که با شریعتی شکل گرفته است از اساس باطل است و اگر به فکر اسلام و مسلمین هستید از این دعواها پرهیز کنید. این نقشه ساواک است و در نقشه ساواک بازی نکنید.»
دعوا در دهه ۵۰ با شریعتی به اوج خودش میرسد. حوزه علمیه و علما و حتی شخصیتهایی مثل آیتالله مکارم و علامه طباطبایی و علامه مصباح هم به روش و منش و ایده شریعتی معترض شدند. در این بین آیتالله طالقانی و شهید بهشتی و امام موسی صدر و مهندس چمران از شریعتی حمایت تمام قد میکنند و معتقد هستند نقد علمی جای خود دارد ولی شریعتی امروز در اوج مبارزه است و بهترین مسیر حمایت از او است و شکاف با او به ضرر اسلام و نهضت است.
داریوش ارجمند نقل میکند که همه جوانها در دانشگاه درگیر مارکسیست میشدند و راه نجاتی نبود تا شریعتی ظهور کرد. شریعتی راه نجات ما بود.
حاج حیدر میگفت:
«این شریعتی بود که دانشگاه را آماده قیام امام خمینی کرد و هیچکس چنین توانی نداشت.»
امام خمینی، سید علی خامنهای، شهید بهشتی، شهید چمران و آیتالله طالقانی همه و همه برای خودشان ایدهای در باب اسلام سیاسی داشتند و از خوانشی نو برخوردار بودند و قطعا با علی شریعتی اختلاف داشتند اما هیچکدام در مقابل او قرار نگرفتند. آنها اهداف مهمی در ذهن داشتند که شریعتی نه یک بر همزننده ایده بلکه کمککننده به ایده آنها بود.
«ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمیدانستم. تو دریچهای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتیها و زیباییهای آن را به من نشان دادی.»
این جملات از مصطفی چمران در ستایش علی شریعتی است. در ادامه همین نامه مینویسد کتاب کویر را در سنگر و در اوج جنگ یک شب تا صبح خواندم.
عرفان چمران با شریعتی یکی نیست. اما ببینید چمران در باب او چه میگوید!
از آیتالله طالقانی تا شهید بهشتی تا سید علی خامنهای در باب شریعتی حرف زدهاند و تمجید کردهاند اما آیا همه کنشهای او را قبول داشتند؟ آیا اختلاف معرفتی نداشتند؟ چیزی که مهم است این است که همه میدانستند ضرورت تبدیل نضهت به جنبش و انقلاب و حکومت چیست. در نتیجه شریعتی که در افق آنها مفید بود را همیشه حمایت کردند.
حتما میدانید برای سالگردها و بزرگداشتهای او از روحانیون نامدار تنها سید علی خامنهای و شهید بهشتی شرکت و حتی سخنرانی هم میکردند.
خوب همه اینها را گفتم برای چی؟
متفکران انقلاب که در راس آنها امام و بهشتی و خامنهای و طالقانی بودند خوب میدانستند اصلا ذات حکمرانی کردن و تشکیل حکومت مطلوب نفی عناصر با اهمیت نیست.
شریعتی که به بیدینی تا مارکسیست و همکاری با ساواک متهم بود را هیچگاه دفع نکردند. میدانستند ظرفیت شریعتی چیست و سعی کردند او را در قامت یک مصلح اجتماعی حمایت کنند.
آنچه امروز هم واجب است درک استفاده از عناصر مفید است. شریعتی مخالفین سرسخت مثل مطهری و مصباح و میلانی و کافی داشت. اما اهل فکر انقلاب سعی کردند ابتدا شکاف ایجاد نکنند و مسئله بعدی هم میدان و ظرفیت شریعتی را واقعی مشاهده کنند. کاری که امروز در بین نیروهای انقلابی اصلا مرسوم نیست.
(به نقل از بهشتیُم)