تعریف میکرد: رفته بودیم دیدن یکی از جانبازان لبنانی که در انفجار پیجرها چشماش رو از دست داده بود. پرچم متبرک امام حسین رو دادیم دستش و او هم گرفت و به صورت و چشم‌هاش مالید. مادرش کنارش بود رو به فرزنش گفت: حسن! شفای چشمات رو از امام حسین بخواه.... ولی حسن رو به مادرش کرد و گفت : چیزی رو که داده‌ام پس نمیگیرم.