همیشه‌ لباس‌کهنه‌ میپوشید . سر آخر اسمش‌ پای لیست دانش‌آموزان‌ کم‌ بضاعت رفت. مدیر مدرسہ داییاش‌ بود . همان‌ روز عصبانی بہخانہخواهرش رفت . مادر عباس،برادرش‌ را پای‌ کمد برد و‌ ردیفلباس‌ها و کفش‌های‌ نو را نشانش‌داد . گفت عباس‌ میگوید دلش‌ را ندارد پیش‌ دوستان‌ نیازمندش‌ اینها را بپوشد -شهید عباس بابایی