یڪۍ‌از‌هم‌سنگـرۍهـایش ، ‌‌‌در‌سوریہ‌میگت:مـن‌‌بستن ڪمربندایمنۍرادرسـوریہ‌ از محمودرضـایـادگرفتم! وقتـۍمینشست‌‌پشت فرمون‌،کمربندش‌‌را‌میبست. یڪباربھش‌‌گفتم: اینجا‌دیگہ‌چـرا‌میبندی؟ اینجـاڪہ‌پلیس‌نیست!؟ گفت:میدونـۍچقدر زحمت‌ ڪشیدم کـہ‌بـاتصادف‌‌نمیـرم؟! ‌- شھیـد‌محمود‌رضـا‌بیضای