با تعدادي از دوستانش قصد عزيمت به جبهه را داشت. ماشين را نگه داشت و گفت: آن طرف خيابان کاري دارم! بعد از برگشتنش، دوستان سپاهي‌اش پرسيدند: چرا اين قدر دير کردي؟ در جواب گفت: هيچي، رفتم عقد کردم و برگشتم خاطره‌ی سردار علی شادمانی🌱 👇عضو کانال پله پله تا شهادت شوید 🆔@pelehpeleh_ta_shahadat ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄