چند روزی کارم شده بود ناراحتی و بغض و.. حوصله هیچ جا و هیچ کس رو نداشتم دلم که میگرفت فقط میرفتم مزار شهدا و با شهدای گمنام درد ودل میکردم چند روزی دانشگاه نرفتم به خانم اصغری هم گفتم حوصله ادامه پروژه رو ندارم و هرچی پرسید چی شده جوابی ندادم بالاخره روز پنجشنبه شد...