- به ماه نگا کن.. قرص کامله.. ببین چه درخششی داره! به تکتم خیره شد." مث چشمای تو.." تکتم نگاه از ماه گرفت و بند زمین کرد. لبخند کم‌رنگی زد. - پایین نندازشون.. به من نگا کن.. - می‌ترسم! - از چی؟ - وقتی خیره نگام می‌کنی.. هوری می‌ریزه پایین..نمی‌دونم چی تو چشماته که منو می‌ترسونه! - عوضش تو تو چشمات یه دنیا داری واسه من! - قبول نیست! تو آروم بشی..من ؟! روبه‌رویش نشست. جعبه‌ای را از جیب کت خوش‌رنگش درآورد. - دیگه نمی‌ذارم هیچی تو دنیا، تو رو بترسونه..حتی چشمام.. 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 متفاوت در میان برگ‌ریزان زندگی و رنجی مقدس. 💔 با قلمی ساده و روان. https://eitaa.com/joinchat/3367698547C5b9934aac0