📌متن شبهه👇 بعضیا شبهه میکنن: خدا همه جا هست، نیاز نیست بریم کعبه، یا مثلا از همین جاهم میشه امام حسین رو زیارت کرد، لازم نیست بریم کربلا ،چه فرقی میکنه؟! 📌پاسخ به شبهه👇 مگر خداوند سبحان فرموده: «به حج بیایید تا مراببینید»، که اینها می‌گویند: «خدا همه جاهست، نیازی نیست به حج رویم»؟! در ضمن کسی به "کعبه" نمی‌رود، بلکه به "حج" می‌روند و کعبه را به عنوان یک علامت و قبله طواف می‌دهند. مانند تجمع مادی و معنوی هر گروهی، حول محور علامت خود. عده‌ی بسیار کمی از این افراد واقعاً نمی‌دانند و باید آنها را متذکر شد، اما بسیاری می‌دانند، ولی چون از یک سو اصلاً اهل ایمان، اسلام و ... نیستند و هیچ آگاهی نسبت به آن چه می‌گویند نیز ندارند و از سویی دیگر ضدتبلیغ و شبهه پراکنی (جنگ نرم) را وظیفه‌ی خود می‌دانند چنین سخنانی می‌گویند! الف – واقعاً کسی که گمان دارد مردم به حج می‌روند تا خدا را ببینند و می‌گوید: "خدا همه جا هست"! از توحید و اسلام چه فهمیده که حالا از نماز و حج بفهمد؟! ب – همین‌ها چون یا تنبل هستند و یا اصلاً اهل اسلام نیستند، می‌گویند: «خدا حرف ما را می‌شنود، چه نیازی هست که نماز بخوانیم؟» - بعد می‌گویند: «هدف از روزه به یاد گرسنگان بودن است، ما به یاد هستیم، پس چه ضرورتی دارد که روزه بگیریم، آن هم در ماه مبارک رمضان» - «خدا به ما عقل داده، چه نیازی به قرآن و پیامبر داریم و آموزه‌های الهی داریم» و ... . ج – کافیست به آنها بگویید: «اگر باور دارید که خدا همه جا هست، باید خود را در محضر او حاضر ببینید و همه جا و در هر حال و کاری او را بندگی کنید و این بندگی در اطاعت از او ظهور و بروز دارد»؛ آن وقت است که می‌گویند: «ما اصلاً این حرف‌ها را قبول نداریم، فلان دانشمند جانورشناسی در وجود خدا شک کرده است، یا فلان دانشمند فیزیک، دنبال اثبات پیدایش خود به خودی ماده است و یا ...». سهم بندگان: خدا واحد و اَحد است – حادث و محدود نیست – جرم و جسم نیست - فضا و مکان ندارد، و یا حیّ، علیم، حکیم، قادر، مالک، ربّ و ... هست، تعاریف ما از اوست که هستی و کمال محض است، در واقع مربوط به اوست، حالا اینجا سهم "بنده" چیست؟! اگر یکی بپرسید: خداوند سبحان همین طور است که تعریف می‌کنی، اما به تو چه؟ تو در این رابطه چکاره‌ای؟ پاسخ چیست؟! هستی‌ و باید: فرض کنید کسی بیاید عالم هستی و انسان را توصفیف کند و بگوید: «این عالم هستی حقیقت و واقعیت دارد – همه تجلی علم و حکمت است – در عین حال مسخر (رام) انسان است و انسان می‌تواند آن را بشناسد و به قوانین آن پی‌ببرد ... – و شنونده بگوید: «عالم هستی چنین هست که باشد، حالا به من و تو چه»؟! پاسخ چیست؟! پس انسان عاقل، علیم و حکیم، دقت می‌نماید که آیا این "هستی"ها، ربطی به او دارد و او را مکلف به تکالیف و "باید و نباید"هایی می‌نماید یا خیر؟! مثال: فرض کنیم که دانشمندان "آتش و انسان" را توصیف کردند و گفتند: «آتش حرارت دارد، سوزاننده است و انسان نیز پوست و گوشتی لطیف و سوزنده دارد» - آیا می‌توان گفت: «خب چنین باشد، به من و تو چه»؟! یا نتیجه‌گیری می‌شود که "پس، انسان "نباید" دست و پا و بدن خود را به آتش نزدیک کند" و "باید" از بدن مراقبت نموده و از آتش درست استفاده کند. خدا همه جا هست: حال آیا "خدا همه جا هست"، ایجاب می‌کند که انسان در هر آن و هر کجا، خداوند متعال را بندگی کند، یا به این بهانه که او همه جا هست، یاغی شود؟! بندگی: آیا خدایی که همه جا هست، علیم و حکیم هست، خالق و مالک و ربّ هست، انسان را خلق نموده و به او عقل، قلب، اختیار و انتخاب داده است، و خلقت او نیز "عبث = بیهوده" و "لعب = بازی" نبوده و قطعاً هدف و سرانجامی دارد، باید بندگان خود را آگاه و هدایت نماید یا خیر؟! و آیا ضرورت این هدایت، ارسال انبیا، انزال وحی (کتاب)، تبیین بایدها و نبایدها، قراردادن معلم‌ها، مربی‌ها، راهنمایان و الگوهای زنده و قابل تبعیت را ایجاب می‌نماید و یا خیر؟! اگر عقل سلیم حکم داد که «او هست، علیم و حکیم هست، هدایت بشر ضرورت دارد، او هدایت می‌کند و ...، حال آیا "باید اطاعت و تبعیت نمود و یا خیر"؟! حج: بنابراین، هر حکمی که از سوی پرودگار حکیم صادر شده، لازمه تعلیم، رشد، تعالی و قرب بشر می‌باشد. خواه احکام شخصی باشد، یا اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... . فرمود: بر مسلمانانی که توانگر «مستطیع» می‌شوند، واجب است که یک بار در طول عمر خود، به حج مشرف شوند و مناسک عبادی و سیاسی خود را به جا آورند، تا هم خودشان و هم جامعه رشد پیدا کنند. بنابراین، مناسک حج، از یک سو انسان توانگر را بیشتر می‌سازد و غبار هر گونه دنیاگرایی، تعلقات مادی، وابستگی به تجمل و تشریفات و ... را از او می‌زداید، و از سویی دیگر، کنگره‌ی عظیمی را از مسلمانان توانگر، در یک زمان و یک مکان تشکیل می‌دهد که در آن مکلفند، همه یک رنگ و یک شکل باشند، با یک دیگر آشنا شوند، به دوست ش