📌متن شبهه👇
#3469
✍
«.. آمریکا مقصر فساد اخلاقی مردم و مسئولان ما نیست ..»
یادداشتی از : اسفندیار خدایی( کارشناس مسائل بینالملل )
در سال ۱۳۳۱ شمسی/ شصت و هشت سال پیش حکایت زیر اتفاق افتاد.
هواپیمایی از تهران به مقصد شیراز، دچار نقصفنی میشود و نزدیک شیراز در بین چند روستا و چادر مردم ترک قشقائی سقوط میکند.
به جز دو تن از مسافران متاسفانه همه کشته میشوند.
اما موضوع این داستان، بار آن هواپیماست نه مسافران.
چند چمدان پر از اسکناس و سکه طلا، متعلق به آقای عدل، سرمایهدار شیرازی که داشته سرمایهاش را به شیراز منتقل میکرده.
مردم از روستاها و چادرهای عشایری قشقائی به صحنه میآیند.
آنها آتش را خاموش میکنند دو نفر زنده را سر و سامان میدهند.
مردم روستایی و عشایر قشقائی تا جریان چمدانها را از عدل میشنوند شروع به گشتن میکنند.
نقطه برخورد شیبدار بوده و هواپیما بعد از اولین برخورد هم دو تکه شده و قسمت بار خودش هم تکه شده و اسباب و اثاثیه به هر نقطهای افتاده است...
بعد از ساعتها تلاش، مردم هر چه پیدا کرده بودند را آوردن و یکجا جمع کردند.
چند روز بعد، پلیس تقریباً تمام پولها و طلاهای موجود را به دفتر عدل میآورند.
این کار بزرگ روستاییان و عشایر که آن همه طلا و پول را جمع کرده و تحویل داده بودند
چنان تعجبآمیز بود که تمام خبرنگاران، حتی نمایندگان روزنامههای خارجی در ایران را هم به دفتر عدل کشانده بود.
جناب عدل که اشتیاق روزنامهنگاران برای سفر به منطقه را میبیند و خودش هم میخواهد برای تشکر به آنجا برود، ترتیب سفر همه را فراهم میکند.
مقدار زیادی طلا برای دختران و زنان، پول برای مردان و اسباببازی و عروسک هم برای بچههایشان میبرد.
خبرنگاری مینویسد، عدل داشت هدایا را توزیع میکرد و ما هم با مردم صحبت میکردیم و آنها از حرام و حلال میگفتند و اینکه مال مردم را نباید خورد چه شخصی باشد چه دولتی و...
که همهمهای از طرف دیگر روستا بلند شد..
چوپانی چند بسته اسکناسهای درشت در دست به سمت ما میآمد و خدا را شکر میکرد که صاحب مال اینجاست تا پولش را پس بدهم.
چوپان میگفت دیروز یکی از بزغالههام از سر بازیگوشی در تنگهای گیر افتاده بود.
رفتم بیرونش بیارم که یه بسته پول دیدم، خوب گشتم چندتای دیگه هم پیدا کردم.
منتهی شب باید میموندم، صبح که شد گفتم گله را نزدیک ده میبرم و پولها را به کسی میدهم تا یه جوری به صاحبش برگرداند.
خبرنگار میگوید همه ما چه خارجی و داخلی به سر و وضع چوپان و بستههای اسکناس نگاه میکردیم و اشک میریختیم.
یک آمریکایی حاضر در صحنه میگوید:
همه آن ثروتی که در شهر رویایی شیراز دیدیم هیچ، همین چند بسته اسکناس و صداقتی که این چوپان دارد میتواند همه این مردم رو ثروتمند کند.
آخر چرا؟
چی باعث میشود این چوپان ژندهپوش به این راحتی همه آن ثروت بدون ذرهای خدشه، به صاحبش برگرداند.
همه دنیا را گشتم، محاله جای دیگری به جز ایران چنین چیزی را دید
این سؤالی است که امروز باید از مسئولین کنونی ایران پرسید.
چی شده؟
زمان طاغوت چند روستایی و عشایر، حتی نگاه بدی هم به اون همه ثروت نمیکند.
چوپانی که به نوشته خبرنگار، مدتها توی کوه بود و تمام بدنش و لباسهایش چرک شده، ثانیهای هم به تصاحب پولها فکر نمیکند.
خلاصه شده
📌 *پاسخ به شبهه*👇
ما که هر چه جستجو کردیم، چنین واقعه تاریخی را در هیچ منبع معتبر[حتی ذرهای معتبر] نیافتیم.
تنها در بعضی منابع اشاره شده که در تاریخ فوق یک هواپیمای کوچک که از شیراز عازم تهران بوده در منطقه یافت آباد تهران سقوط نموده و 22مسافر آن جان باختند.
❌این که در عشایر اطراف شیراز چنین شده و آن چوپان چنان کرده و اشک همه جاری شد و خبرنگاران این خبر را به دنیا مخابره کردند، به نظر میرسد یک داستانسرایی بافته ذهن نویسنده باشد و از اعتبار تاریخی برخوردار نیست.
در ثانی؛ به فرض که این داستان صحیح باشد؛ واقعا این داستان علیه چه کسی ست؟!
این داستان در فرض صحت آن، ثابت میکند که عشایر و مردم ایران، در آن برههای که هنوز اصالت فرهنگ دینیشان به فرهنگ منحط اخلاقی غرب آلوده نشده بود، چقدر صحنه زیبایی از فرهنگ دینی خودشان را خلق نمودند!
خودتان قضاوت کنید! رضاشاه و محمدرضا شاه بیشتر دنبال تغییر فرهنگ مذهبی و بومی ایران بودند یا جمهوری اسلامی؟! چه کسی به ترکیه سفر کرد و پس از دیدار با آتاتورک، حتی لباس بومی ایران را خواست تغییر دهد؟ حجاب دینی را از بین ببرد؟!
شما فرض کنید در این عصر ارتباطات و رسانه و اینترنت و ماهواره که همهی دنیا تحت تاثیر رسانهها و فرهنگ غربی قرار گرفتهاند، همان تفکر پهلوی حاکم بود!!! آیا همین قدر از فرهنگ دینی و بومی خود را داشتیم؟!