📌متن شبهه👇 شاهپور دوم معروف به شکارچی اعراب: نهمین ‌پادشاه‌ ساسانی، بیشترین‌ زمان‌حکومت را داشت.وی هفتاد سال‌ بر ایران‌ حکومت ‌کرد و جالب ‌است ‌بدانید زمانیکه ‌در شکم ‌مادرش ‌بود به شاهی ‌رسید و بزرگان ‌تاج‌ را بر روی ‌شکم‌ مادرش ‌نهادند، بزرگ‌ قبایل‌ عربستان، ابن ‌مخلب‌ نام‌ داشت ‌وی ‌در زمانیکه‌ شاهپور هفت ‌ساله‌ بود به ‌ایران‌ حمله ‌کرد و بعد قتل‌ و غارت فراوان ‌،در همان‌ جنوب ‌ایران ۱۲۰۰۰۰ زن ومرد و کودک ‌را به اسیری‌ گرفت ‌تا‌ برده ‌و کنیز کند، بعد چند روز راهپیمایی ‌آذوقه ‌آنها‌ تمام‌ شد و وی ‌باکمال ‌بیرحمی‌،تمام ‌آنها را گردن ‌زد ‌و بکشورش ‌بازگشت، هفت ‌سال ‌بعد دوباره‌ به تصور‌ اینکه هنوز شاهپور بچه ‌است ‌و او میتواند با خیال ‌راحت‌ به غارت‌ بپردازد،تدارک ‌حمله ‌به ایران‌را ديد. اینبار شاپور خود سرداری ‌سپاه ‌را برعهده‌ گرفت‌ وجزو معدود دفعاتی‌است که شاه دستور میدهد ‌‌بهیچ ‌عنوان اسیر نمیگیریم، (در این ‌زمان‌ شاپور ۱۴‌ ساله‌است) شاپور سپاه‌ عرب ‌را بین‌ دجله ‌و فرات‌ گیر انداخته دستور تخریب‌ پلها را صادر نمود تا‌ هیچ عربی نتواند بگریزد؟ این جنگ‌‌ همانروز غروب‌ به پایان‌ رسید و از لشکر اعراب هیچکس سالم باقی‌ نماند بدستور شاپور ابن‌مخلب ‌را که قدی ‌بلند و بي قواره و صورتی آبله چرده بود ‌ ‌‌از بین زخمیها‌ پیدا کرده ‌نزد وی آوردند ‌ شاپور علت‌ حمله‌ را پرسید و‌ وی‌ علت‌ را گرسنگی ‌اعراب ‌و بچه‌ بودن‌ شاه ‌‌‌ عنوان ‌کرد، شاپور بوی‌ گفت‌ اگر اعلام ‌میکردید ما به شما‌ آذوقه ‌میدادیم! و در جواب ‌سوال شاهپور که‌ چرا دفعه ‌قبل‌ اسیران ‌راقتل‌ عام ‌کردید،گفت‌ خوراکمان ‌رو به پایان ‌بود‌ ونمیتوانستیم ‌آنها را سیر کنیم‌، شاپور پرسید؛ چرا آزادشان‌ نکردید که‌ بروند شاه‌ عرب ‌کمی ‌ درنگ کرد و در پاسخ ‌گفت‌ بفکرم ‌نرسید؟!؟!؟!‌ شاپور دستور داد شانه‌هایش ‌را سوراخ‌ کرده ‌و از آن ‌طنابی‌ گذرانده ‌و بر سر در شهر آویختند، و از آن‌ پس ‌دستور داد که‌ هر عربی‌ را در مرزهای ‌ایران‌ یافتند بهمین‌ روش‌ مجازات‌ کنند، و اینچنین ‌شد که‌ اعراب لقب ذوالاکتاف ‌را به‌ شاپور‌ دادند (یعنی‌:صاحب‌کتف‌ها) روحش شاد و *یادش‌گرامی*باد مرد باش کپی کن 📌پاسخ به شبهه👇 1️⃣ داستان غیرواقعی و عجیب و غریبی که اینجا نقل شده، گزیده ی یکی از رمان های تاریخی ذبیح الله منصوری، در کتاب "سرزمین جاوید" است، که هیچگونه اعتبار تاریخی ندارد و در دکان هیچ عطاری جز دکان خود پیدا نمی شود. [1] می دانیم که منصوری در ترجمه ی کتاب ها به متون اصلی وفادار نبود و بسیاری از مطالب ترجمه شده، در واقع از تخیل وی سرچشمه می گرفت. بنابرین نوشته های وی آن اعتبار تاریخی مورد نظر را ندارند. 2️⃣ اصل واقعه ی حملات گروهی از به جنوب ایران و مقابله ی در برابر آنان از مسلمات تاریخی است و در منابع مختلفی مانند متن زرتشتی "بندهشن" و شاهنامه ی فردوسی آمده است،اما خالی از داستان پردازی ها و افسانه سرایی ها هم نیست. در مورد شخصیت و زندگانی شاپور دوم ساسانی نیز، وضع به همین منوال است. مثلا حکایت گذاشتن تاج شاهی بر شکم مادر شاپور دوم، یکی از همین افسانه هاست. جالب است که حتی منصوری نیز در کتاب خود آن را روایتی ضعیف شمرده است. [2] اما کشتار 120 هزار نفری، اسیران ایرانی به دست اعراب، حتی در نوشته های تخیلی منصوری هم نیست و وی تنها به کثرت اسرا اشاره کرده است. بنابراین کذب بودن آن آشکار است. 3️⃣ در رمان تاریخی منصوری، نام فرمانده اعراب در حمله به قسمت های جنوبی ایران، "قروه بن مخلب" است، نامی که البته نشانی در تاریخ ندارد و تنها نام نزدیک، "ابن مخلب" لقب محمد بن اسماعیل است، که در زمان حمله ی ابوطاهر قرمطی به مکه در سال 317 هجری، امیر آنجا بوده است. [3] اما در منابع دیگر نام سردسته ی اعراب "طایر غسانی" ذکر شده است. 4️⃣ در باره ی ملقب شدن شاپور دوم به "ذوالاکتاف" اقوال مختلفی موجود است. و قول معروف همان است که شاپور دوم پس از پیروزی بر اعراب مهاجم، اقدام به سوراخ کردن کتف ایشان کرده است که البته روشی بیرحمانه بوده است. فردوسی سروده است👇 ✅به دژخیم فرمود تا گردنش زند به آتش اندر بسوزد تنش ✅سر طایر از ننگ در خون کشید دو کتف وی از پشت بیرون کشید ✅هرآنکس کجا یافتی از عرب نماندی که با کس گشادی دو لب ✅ز دو دست او دور کردی دو کفت جهان ماند از کار او در شگفت ✅عرابی ذوالاکتاف کردش لقب چو از مهره بگشاد کفت عرب...[4] اما برخی تاریخ نگاران، نظر دیگری دارند چنانکه "پیرنیا" (شاید در مقام توجیه) نوشته است👇 «نوشته اند که شاپور بسیار بی رحمانه با اسرای عرب رفتار کرد؛ به حکم او شانه ی آنها را سوراخ کرده ریسمانی از آن می گذرانیدند و از این جهت معروف به ذوالاکتاف شد، و لکن محققان جدید، بر این عقیده اند که این نسبت دروغ است. این لقب را از این جهت به شاپور داده اند که شانه ی او