😂😂😂😂😂😂 اختصاصی 😂😂😂 تو آسانسور بودم یه خانمی سوار شد گفت :چطوری؟؟؟؟ منم گفتم : الحمدالله طرف دست زد به هندزفریش یعنی دارم با موبایل صحبت میکنم😑😑😑😑 منم تسبیح رو از جیبم در آوردم و ادامه دادم:الحمدالله الحمدالله .....😅 فکر کرده من کم میارم، والا 😂😂😂😂😂 طرف اومده دزدی خونمون هیچی پیدا نکرده منو از خواب بیدار کرده میگه: من دارم میرم، ولی این زندگی نیست که شما دارین 😂😂😂 ‏همسایه طبقه بالائیمون تازه ازدواج کرده یه زن گرفته هر روز غذاش میسوزه ‏الان یه هفته است از آتش نشانی براشون غذا میارن که دیگه آشپزی نکنه 😑😂😅🤣 ایرانی‌ها وقتی از خونه میرن بیرون، میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چاردیواری وقتی برمیگردن، میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه 😂 روزی پدری، در هنگام مرگ، سه فرزندش رو صدا زد و به اولی گفت: فرزندم، هتل‌ها برای تو. به دومی گفت : فرزندم، تمام مغازه‌ها برای تو. به سومی هم گفت : فرزندم، تمام رستوران‌ها هم برای تو و سپس فوت کرد. دکتری که اون کنار بود، به پسرا گفت: خوشحال باشید، پدرتون خیلی به فکرتون بوده، این همه چیز براتون گذاشت. پسرا گفتن: چی میگی دکتر؟! پدر ما با وانت، آب معدنی می‌فروخت، داشت تقسیم کار می‌کرد 😂😂😂 یه شب دیر وقت از سر کار بر می‌گشتم. راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون روستا رد می‌شدم ..... وسط راه، سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی می‌ترسن و اگه می‌شه من همراهشون برم تا سر جاده .... من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم .... بعدش وسط راه من گفتم: حق دارین بترسین ... من هم قدیما اون وقت‌ها که هنوز زنده بودم، از اینجا می‌ترسیدم ..! باید می‌دیدین چطوری می‌دویدند 😂😂😂😂😂😂😂 رفتم ﭘﻴﺶ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ ﻣﻴﮕم آﻳﺎ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ می‌کنه؟ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮه : نه گفتم ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻧﺪﻳﺪﻯ میگه ﻗﻴﺎﻓﺘﻮ ﻛﻪ ﺩیدم 😂🤣😂🤣😂 اگه دیدی تو یخچال چندتا چیز کنار هم مرتب شدن ، مطمئن باش یه چیز خوشمزه پشتشون قایم شده دیدم که می‌گم. 😂🤣😂🤣😂 زنه زنگ زده رادیو میگه : 50 ساله با شوهرم ازدواج کردم خیلی بدبینه چیکار کنم؟ مشاور: یه کمی دیگه تحمل کن... بالاخره یکی تون می‌میرید 🤣😂🤣😂🤣 به حیف نون میگن با مجید جمله بساز میگه من و سعید و حسین رفتیم سفر ، خیلے کیف کردیم😄 میگن پس کو مجیدش؟😐 میگه هر چے اصرار کردیم نیومد 😂😂😂 يكي از همسایه ها دو هفته پیش گوسفند قربونی داشتند، صد گرم‌ گوشت هم به ما دادن؛ حالا هر وقت دم در منو می‌بينه ميگه : ماشاءالله نسبت به دو هفته پیش چقدر چاق شدی 🤣🤣🤣🤣🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ديروز رفته بودم امامزاده داوود... تو مسير يک پيرمرده پياده می‌رفت سوار ماشينش کردم، برگشت گفت دست شما درد نکنه ما قديما اين مسير رو با خر می‌رفتیم ، الان داريم با شما ميريم... نفهميدم تشکر کرد؟! خاطره گفت؟ يا قصد تخريب مارو داشت؟!!!😂😂😂😂 🥰 جهت شادی دلها 🥰 اختصاصی امروز @qalamro_din