'💛🌻'
یه روایت عجیبی اون روز به خاطرم اومد که توی کتاب الغیبة خونده بودم.
میگفت که حضرت نوح وقتی دعوتش رو شروع کرد خدا بهش گفت که یه خرما بخور، هستهاش رو بکار و بهش رسیدگی کن.
وقتی بزرگ شد و میوه داد از میوهاش بخور.
اون موقعی که این درخت میوه بده من اینها رو عذاب میکنم و تو و همراهانت رو نجات میدم.
گذشت و اون درخت مذکور میوه داد و عذابی نازل نشد.
یاران حضرت نوح سه دسته شدن.
یه گروه که کلا برگشتن و کافر شدن، یه گروه منافق شدن، یه گروه با حضرت نوح موندن.
دوباره خدا به حضرت نوح گفت هستهی همین خرمایی رو که خوردی بکار و صبر کن
تا میوه بده.
میوه که داد عذاب میفرستم.
این اتفاق دو بار یا سه بار افتاد و بعد از هر بار، یاران حضرت نوح به سه دستهی کافر و منافق و مومن تبدیل میشدن با این فرق که تعداد مومنین هی آب میرفت.
دیگه بار آخر نهایتا وقتی اون خُلَّص افراد باقی موندن عذاب الهی نازل شد و
مشرکین و کفار رو شست و برد.
خیلی عجیب و سنگینه این روایت.
انتظاری که خدا از ماها داره واقعا زیاد و سنگینه که اینطوری دلهای سخت و قدرتمندی داشته باشیم.
🔗⃟♥️|#حرفقشنگ✨
https://eitaa.com/joinchat/2646278352Cb26420e514