*به نام قادر سبحان و ستار
زلطف و رحمتش خلقی پرستار*
خسته نباشید گرچه معتقدم شما خستگی را خسته کردین؛ هر بار که صدایتان به گوشمان رسید شاهد بودیم که ماسک کلافگی و خستگی تان را برمیدارین و با روحیه انرژی بخشی می گویید:《 موفق می شویم و به یاری خدا شکستش میدهیم》
لباس سفیدی بر تن داری و همچون فرشتگان دور بیماران میچرخی و بال مهربانی و نوازشت را بر سر آنان میکشی!
باید در همین چند خط بنویسم و اعتراف کنم نوشتن درباره این روز که نشئت از عمه سادات می گیرد و بعد هم شما پرستاران کار من نیست قلم مملو از عشق میخواهد...♡ تابنویسد شرحه شرحه حسرت های تانرا ،محبت بی دریغتان را.
گاهی به آرامی کنار بالین بیمارت مینشینی و یا من اسمه... رازمزمه می کنی و اشک در چشمانت حلقه می زند زمانی که یاد بانوی بزرگواری می افتی چه عاشقانه مرهم دل مولایمان امام سجاد (علیه السلام) بودند؛ اصلاً دلیل شفای مولایمان دستان بی تاب عمه ای بود که عرق پیشانی تب دار ایشان را میگرفت...
لایههای سنگین این حزن را از چهره پاک می کنی وقتی که میبینی بیمارت چشم باز کرده و به تو نگاه می کند.
بگذارید صادقانه بگویم: از پرستاری در جنبه های تخصصی علمی سر در نمی آورم اما می دانم شما از جنس مهربانی و ترنم ساخته شده اید و ما در این مدت فقط از دور تماشایتان کردیم، ایستادیم، برایتان کف زدیم.
به راستی شغلتان عاشقانه ترین عاشقانه های از جنس خدا را رقم می زند...♡
من مطمئنم در دفتر تاریخ با طلا خواهند نوشت این سرزمین قهرمانان عاشقی داشت...!
(دعایش می کنم جانش نگهدار
هم او باشد پری، نامش پرستار)
دلگویه:مطهره رضوانی
کلاس:دهم انسانی
آموزشگاه:بنت الهدی صدر
@fereshteganrahmatqom
#متن نوشته ۱۹