🌷دارالقرآن مجازی شهید علیزاده
2⃣ 💢طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود رفت سمت در و آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند و
3⃣ 🌺آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و ... 💠آن‌ها که رفتند آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود مشکل خیلی‌ها  همین است نه سکوتشان از سر انصاف است نه سر و صدایشان. وقت نداشتن جیغ دارند وقت داشتن بخل و غفلت. ♦️هم سلول او گفت در لحظات آخر با لحنی عجیب سوره اعلی را تلاوت می کرد سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّٰى وَ اَلَّذِي قَدَّرَ فَهَدىٰ  وَ اَلَّذِي أَخْرَجَ اَلْمَرْعىٰ  🔷و می‌گفت مرا بکشید که از هر قطره خونم نوابی متولد می‌شود.  🌸رحمت و سلام و رضوان خدا بر این عارف عامل مجاهد بصیر شجاع و یاران مظلومش. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• روزتان را قرانی کنید دوستان خود را دعوت نمایید👇 @qoranALIZADEH