🔶🔹 🔆 از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ! خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری؟ ما که تازه از حموم در اومدیم اونم این همه ؛ گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دست فروشی خرجشو در میاره وگرنه میتونست الان تن فروشی و فاحشگی کنه ... پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ! برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی 🦋