ماجرای آشنایی امام علی و قمبر غلام
جوانکافریعاشقدخترعمویششد.عمویشپادشاهحبشهبودجواننزدعمورفتوگفت:عموجانمنعاشقدخترتهستمآمدهامبرایخواستگاریپادشاهگفت:حرفینیستولیمهردخترمنسنگیناستگفتهرچهباشدمنمیپذیرم.شاهگفت:درشهربدیها(مدینه)دشمنیدارمکهبایدسراورابرایمبیاوریآنوقتدخترازآنتو.جوانگفت:عموجانایندشمنتونامشچیستگفت:بیشتراورابهنامعلیبنابیطالبمیشناسندجوانفوراًاسبرازینکردهباشمشیرونیزهوتیروکمانوسنانراهیشهربدیهاشد.بهبالایتپهیشهرکهرسیددیددرنخلستانجوانیعربیدرحالباغبانیوبیلزدناستنزدیکجوانرفتگفتایمردعربتوعلیرامیشناسی؟گفت:توراباعلیچکار است؟
🔆ادامه داستان 👇👇https://eitaa.com/joinchat/2717253698C011843449d