🔴ا
تفاقی عجیب در گلزار شهدای قزوین🔴
یک روز جمعه صبح در دفتر کارم مشغول بودم که در باز شد و سه خانم که تا آن روز آنها را ندیده بودم با سر و شکل نامتعارف وارد دفتر شدند؛ با کفشهای پاشنه بلند و صورتی میکاپ کرده و شالی که از روی سرشان به دور گردن افتاده بود، برای یک لحظه که آنها را دیدم ترسیدم . در آن دفتر همیشه خانواده شهدا و ایثارگران رفتوآمد میکردند ،و دیدن این سه خانم غیرقابل تحمل و توجیه بود، یکی از آنها که به من نزدیک شده بود با حالت بدی پرسید: «آقای شکیب زاده شما هستید؟» با نگرانی و استرس گفتم: «بله، بفرمایید کاری داشتید؟»👇❌
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
چرا اینجوری شدیم واقعا😔👆