کتاب "نان سالهای جنگ"
کم و بیش از زنان روزهای جنگ شنیدهایم. از زنهایی که پشت جبهه حواسشان به مردهای جنگ بود و هرچه ازدستشان بر میآمد انجام میدادهاند.اما کمتر خاطرات وحرفهایشان را شنیدهایم. خاطراتی که ببردمان به آن روزها و نشانمان بدهد بزرگ زنانی را که آن موقع آتش به اختیار قدمی برای انقلاب و پیروزی کشورشان برداشتند.
کتاب
#نان_سالهای_جنگ شما را همراه زنان ساده یک روستا میبرد به سالهای دهه ۶۰. همراه شوید و در خنده ها و گریههایش زیبایی و لذت انقلابیگری بانوی مسلمان ایرانی را مزمزه کنید.
♦ موجزگویی، پرهیز از فلسفهبافی و شعارگرایی، از زبان شیرین و ساده زنانِ روستایی روایت کردن، از محسنات و امتیازات کتاب است. کتاب، آیینهوار، آن روزهای ناب و آن صفا و مجاهدتها را در گوشهای دور از این آب و خاک روایت کرده است.
گوشههایی از خاطرات زنان روستای صَدخَرو سبزوار.
تصاویر خوشایند و خواستنی. شرافت، نجابت، بیتوقعی، سختکوشی، تابلو و نموداری است از عُلو و
#عظمت_زنِ_مسلمان و انقلابی. کتاب پر است از خنده ها و گریه ها. عبرتها و سرمشق ها. یکی از بهترین کتابهاست برای معرفی مادران این سرزمین. در دنیای عجیب و پیچیده و پُر از قیل و قال امروزی.
📌 ،«نان سالهای جنگ» را محمد اصغرزاده تحقیق و مصاحبههای آن را برعهده داشته و به قلم محمود شمآبادی به نگارش درآمده، خاطرات زنان روستای صدخرو در پشتیبانی از جبهه و رزمندگان را در ۱۶ فصل روایت کرده است و بخش پایانی کتاب نیز به تصاویر زنان جهادگر و شهدای این روستا اختصاص دارد.
📖 بخشی از این کتاب خواندنی:
هیچوقت به نانهای جبهه دست نمیزدیم، میگفتیم اگر برای خودمان برداریم، حلال نیست. دو تا نان هم غنیمت است، بفرستیم جبههها». «روز نان پختن، همه دستی میرساندند. نشد به کسی رو بیندازم و رویم را زمین بزند، حتی آنها که با انقلاب میانهای نداشتند، میآمدند پای کار...». «توی حیاط برق داشتیم، اما همه جا را روشن نمیکرد. از ماشین شوهرم نور میگرفتیم. یکی دو بار که شبانه نان پختیم، آردش از خودمان بود. بیشتر از دستمان نمیآمد، و اِلّا دوست داشتیم برای امام از جانمان بگذریم.»
#معرفی_کتاب
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪