🕌 رفتیم نشستیم وسط صحن پیامبر اعظم (ص). زیارت امینالله تازه شروع شده بود. یادش بخیر. همین پارسال بود. نشسته بودم کنار احمد. مداح به "اللهم فاستجب دعایی" زیارت که رسید شانههای احمد شروع کرد به لرزیدن. هر که او را میدید به خیالش احمد میخواهد عین حاجت ده ساله را یک شبه از خدا بگیرد. راز عشق احمد به بچهی نداشته، ده سالی هست که از سر به مُهری درآمده. احمد هر بچهای که میدید بیاختیار به سمتش میرفت و بچه را در آغوش میگرفت و حسابی بوس و ماچهاش میکرد. یادش بخیر دوران خواستگاری به من میگفت من هیچوقت نه طعم داشتن پدر را چشیدم و نه طعم عاشق شدنهای زن و شوهری. میگفت از وقتی پدرش شهید شده فقط خودش بوده و مادرش. همان شب از من قول و قرار گرفت که طعم عشق را من به زندگی مشترکمان بپاشم. زندگی مشترکی که با آوردن ۳ دختر میتوانست برای او شیرینتر هم بشود. احمدِ دختردوستِ من... اما حالا فقط منم که میدانم دلیل لرزیدن شانههای احمد چیست. احمد عاشقپیشه من...
✨ امینالله که تمام شد خیره شدم به صورتش. همین که میخواست چشمهای گریانش را لابلای لبخندها پنهان کند مچش را گرفتم. به او گفتم: احمد من عاشقم! از نگاهت همه چیز رو میخونم. اگه تشنهای خودت رو سیراب کن!
احمد گفت: فاطمه تو همیشه مچ منو میگیری!
به او گفتم: خاصیت عاشق همینه. احمد اگه میخوای بری برو. مدافع حرم حضرت رقیه (س) شدن کار هیچ کس جز عاشقها نیست! تو عاشق شدی.
چه جملهای گفتم. کل اون دو روزی که مشهد بودیم با خودم کلنجار رفتم که نگم اما وقتی همسر شهید سیفی را دیدم از خودم خجالت کشیدم. با ۵ تا بچه آنچنان از خاطرات گذشته و آماده کردن شوهرش به جبهههای جنوب حرف میزد که وقتی شنیدم سرم را پایین انداختم و از جلوی ضریح رد شدم. آخ چقدر به امام رضا (ع) غر زده بودم. من قرار بود عشق را به احمد بدهم اما چه میدانستم عشق بر مدار من نمیگردد. عشق بر مدار من فانیست. عشق باید بر مدار اصلش بگردد.
☁️ آسمان به یکباره تیره و تار شد. ابرهای سیاه سنگین به هم کوبیدند. صدای رعدوبرق کل صحن را گرفت. قطرات باران بیوقفه شروع به ریختن کرد. انگار امام رضا (ع) واسطه شده بودند تا خدا درهای رحمت و نعمتش را روی سرم هوار کند. مردم همه به سمتی میدویدند من و احمد اما زیر باران زل زده بودیم به گنبد طلایی آقا. گنبدی که زردیاش در آن آسمان تیره و تار داشت چشممان را روشن میکرد حالا بعد از یکسال دارد من و رقیه را هم به خود جذب میکند. رقیهای که چندماه بعد از شهادت احمد به دنیا آمده بود. احمدِ دختردوست من...
🔻 - فاطمهخانم تشریف بیارید نوبت سخنرانی شماست! خانمها منتظرند.
این هم از موهبتهای عاشق شدنه... به ریسمان عاشقی که وصل شوی دست بقیه را هم میگیری! یا امام رضا (ع) برای عاشق شدن همه ما دعا کنید...
✍ لطیفهسادات مرتضوی
🗓 به مناسبت ٢٣ ذیالقعده؛ روز زيارت مخصوص امام رضا (علیهالسلام)
#بانوی_نقش_آفرین #نقش_بانوان
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪