هدایت شده از ضامن اهو
بخشی از سعید آهسته از پشت سر صدام زد... - بله؟ + یه چیزی میگم هول نکنی ها... - یاخدا... چی؟ + گفتم هول نکن... - ب... باشه بگو به سمت دو موتور سوار اشاره کرد و گفت: از وقتی اومدین اینا دنبالتونن...مثل سایه. با ترس گفتم: خب؟ + فکر کنم هدف محمده... خواستم چیزی بگم که صدای تیر اندازی بلند شد... یکی پس از دیگری... سعید محمد رو کشید به سمت خودش. جیبامور گشتم. خداروشکر...اسلحه همراهمه. خشابشو پر کردم و جلو رفتم. ادامش در کانال زیر👇🏻😉✨ @roooman