مرضیه: نمیتونستم تو اون حالش نگاش کنم😭
ــــــ آروم باش الان چشم دیانا دنبال ما است میخوای نا امیدش کنی؟
ــــ: گفت باید دورش خلوت باشه
چهار روز هم باید بستری باشه
ـــــ: منو بزارید خونه خودم
داشتم نماز میخوند و دعا میکردم که تلفنم زنگ خورد
ــــ: الو بفرمایید
ناشناس: خانم جوادی؟
ــــــ: بله بفرمایید
ــــ: میشود خودتون را معرفی کنید من واقعا نمیدونم شما کی هستید
ناشناس: من...... من مژگان عباسی هستم
: چی 😳
مژگان: ببین لطفا قطع نکن
من پیش افراد سایه کار میکنم اونا میخوان..............
ـ خب خانم کوچولو چطوری؟
ـ من مامانم و میخوام😭
ـ مرضیه اصلا حالش خوب نیست باید ببریمش بیمارستان
ـ خب بهتون تبریک میگم
ـ اونا پرونده پروژه2022را میخوان
ـ بچم کجاست
ـ قرار بود بچم.........
چیه داشتی میخوندی؟
برو تو کانال رمان را کامل بخون👩💻
پر از اتفاقات مختلف😭😂😒😡😋
پر از هیجان🙈
برو تو کانال پشیمون نمیشی😉
https://eitaa.com/bachemohandec