سلام روز همگان بخیر سی و هفت سال پیش روزی مثل امروز و ساعتی مثل همین ساعت زمانی که بعنوان نیرو در واحد اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی کربلا در کنار سردار حاج محمد باقری ریاست فعلی ستاد کل نیروهای مسلح کار می کردم ، در حالیکه بیرون از کانکس محل استقرارمان در تنگه ذلیجان نشسته بودم به یک مرتبه ماشین تویوتا استیشنی را دیدم که در چند متری ام ایستاد، سرم را بالا آوردم دیدم استادم ، فرمانده و برادرم مجید بقایی است ( مجید در آن زمان فرماندهی قرارگاه کربلا را بر عهده داشت ) من بخاطر مسئله ای از او رنجیده خاطر بودم سرم را پائین انداختم و خودم را به آن راه زدم که مثلا او را ندیدم و به او توجه ای نکردم ، مجید در حالیکه پشت فرمان ماشین نشسته بود گفت : سلام علیکم ، من پاسخی ندادم ، دوباره گفت : سلام عرض کردیم آقای امیر آقا !!! باز هم جواب ندادم ، خندید و گفت : خیلی گنده شدی آقای امیر آقا ، تحویل نمی گیری !!!! تا این جمله را گفت ، مثل برق از جایم پریدم و با اینکه فاصله بین ماشین تا جایی که من نشسته بودم به زور به سه متر می رسید با سرعت به سمتش رفتم و چون شیشه ماشین پائین بود با دو دستم یقه اورکتی که تنش بود را گرفتم و به سمت خودم کشیدم و گفتم .........
🖤🖤🖤
https://chat.whatsapp.com/D1piDdTrLPzD1AJfckeApk
🖤🖤🖤🖤
@ebrahimh
شهید ابراهیم هادی و شهدای بهبهان