📙
#خواندنی | بر مبنای یک داستان واقعی
🔎 خرده روایتهایی از حاشیه و متن مراسم رونمایی از یادداشت آقا بر کتاب «تنها گریه کن»
💡 پردههای مخمل سورمهای، ساکت و آرام، منتظر تابیدن نور و روشنشدن داستاناند. سالها پشت این پردهها، داستانهای خیالی به نمایش درآمده. صحنۀ وسیع تالار وحدت اما صبح امروز، آخرین روز آبان ۱۴۰۰، میزبان روایتی از یک داستان واقعی با قهرمانان واقعیست.
🖼️ گوشۀ سمت چپ صحنه، قفسهای فیروزهای ساختهاند که قاب عکس پسر سیزدهسالهای با سربند سرخ بر پیشانی، روی آن، کنار کتابها جا خوشکرده. مقابل این تصویر، شمایل بزرگی از یک کتاب است که جلد آن متحرک است و باز میشود، امّا درش با شال سبزی بسته شده تا وقت بازشدنش برسد. همهچیز دربارۀ همین کتاب و صاحب همین شال است؛ شالی که روی طرح جلد کتاب هم نشسته. کدام کتاب؟ «تنها گریه کن»، نوشتۀ اکرم اسلامی، با راوی و قهرمان واقعیاش، اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان، همان شهید شانزدهساله، کتابی است که امروز قرار است از تقریظ رهبر انقلاب بر آن رونمایی شود.
🍃 شبیه علیاکبر او
خبرنگار میکروفون را میگیرد مقابل حاجخانم و میپرسد: «حضور امام حسین و یاد واقعۀ عاشورا در زندگی شما چقدر است؟» دختر حاجخانم که پشت دوربین کنار من ایستاده، زیر لب میگوید: «کل زندگی، کل زندگی مادرم همینه.» بعدتر، وقتی حاجخانم پشت تریبون ایستاده و راضی نشده مقابل دیگر مادران شهدا روی صندلی بنشیند، وقتی دارد داستان شگفت شال سبز را برای مخاطبانش تعریف میکند، حرفش را اینطور درز میگیرد: *«هرچی میخواین، دستبهدامن امام حسین بشین. این آقا بخیل نیست. دست همه رو میگیره. من که محمد رو بردم پایگاه بسیج ثبتنام کنم، گفتن: «همش دوازدهسالشه!» اونجا هم گفتم امام حسین با همۀ داروندارش برای خدا جنگید. خانوادهشم آورد. محمد منم بلاتشبیه، مثل علیاکبر امام حسین.»* میبینم چقدر راست گفته دخترش. این زن همۀ زندگیاش امام حسین است.
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا
#نرم_افزار_موبایلی نو جوان مراجعه کنید👇
🌐
https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=21401