✍ نشسته بودیم داخل اتاق، مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر ابراهیم را برداشته درحال فرار بود.🚨 بگیرش...دزد...دزد! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و دزد نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره اش پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! ✨ ▫️رفتند درمانگاه با همان موتور. دستش را پانسمان کردند بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست و گفت: چرا دزدی میکنی؟ آخه پول حروم که...💔 دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد: میدونم!بیکارم، زن و بچه دارم و از شهرستان اومدم، مجبورم!😔 ابراهیم فکری کرد، رفت پیش یکی از نمازگزارها و صحبت کرد. برگشت: خدارو شکر؛ برات شغل پیدا کردم. از فردا برو سرکار. این پول رو هم بگیر و از خدا کمک بخواه.❤️ همیشه دنبال حلال باش که حروم زندگیتو به آتیش می‌کشه. پول حلال کم هم باشه برکت داره.💫 📌 برداشتی از کتاب سلام بر ابراهیم – ص 77 @raheeno