─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🦋
#پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷
#قسمت_شصت_و_یکم 🎬
من ناریه دختر آخری ابوعمید از عشیرهی بنی ساعد بودم، مادرم زن دوم ابوعمید بود، پدرم علاقهای زیادی به مادرم داشت و من چون از لحاظ صورت و سیرت به مادرم شبیه بودم و دختر آخری، گل سر سبد ابوعمید بودم، پدرم از دل و جان مرا دوست داشت و گاهی اوقات این محبت باعث رشک و حسادت دیگر خواهرانم و حتی زن دیگر پدرم میشد.
من ۱۹ سال داشتم و در دل خاطرخواه جبران پسرعمویم شده بودم و میدانستم که این علاقه دوطرفه است اما هیچ کس، حتی پدر و مادرم از این علاقه بویی نبرده بود.
عشیرهی بنی ساعد از گذشتههای خیلی دور، دشمنی خیلی شدیدی با عشیرهی بنی عمران داشت، میدانی که اعراب خصوصاً اعراب عربستان، دشمنیهایشان خیلی کینه توزانه و بسیار خونبار است، سالی نبود که خونی از ما نریزند و در عوضش خونی از آنها میریختیم، تا اینکه بزرگان نجد (منطقهای که ما زندگی میکردیم) دور هم جمع شدند و خواستند، چارهای بیاندیشند
برای این دشمنی دیرینه و خونبار... از بخت بد من که انگار گلیم بخت من را با خون بافته باشند، تصمیمی اتخاذ شد که آینده مرا تباه کرد و آرزوی همسری جبران را بر دلم نهاد بعد از آن، صدبار در عمرم آرزو کردم کاش من دختر دردانه ابوعمید نبودم....
#ادامه_دارد...💦⛈💦
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─